سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
اسب هوشمند و مدیریت سهلاندیش
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1-یونانیها پس از ده سال محاصره تروا، هنگامی که دیدند نمیتوانند با جنگ غلبه کنند، نقشه دیگری کشیدند و ژست عقبنشینی گرفتند. اسبی چوبین ساختند و پیشکش کردند که درون آن، سربازانی پنهان شده بودند. اسب را کنار قلعه شهر رها کردند و نمایش پایان محاصره راه انداختند. اهالی تروا به رایزنی نشستند. عدهای گفتند این نیرنگ جنگی است و نباید اسب را وارد شهر کرد اما نظر دیگر درباره آوردن اسب به داخل غلبه کرد. شبهنگام، نیروهای نفوذی، دروازهها را گشودند و شهر به تصرف درآمد. اغلب ما تلقی افسانه از داستان اسب تروا داریم؛ حال آنکه این شگرد به عنوان پایه جنگ نرم و هوشمند مورد استفاده قرار میگیرد.
2- امروزه «اسب تروا» یا «تروجان» به هر ترفندی که باعث نفوذ در استحکامات یا محل حفاظتشده گردد، اطلاق میشود. در ادبیات سایبری، اسب تروا یا تروجان، برنامه نفوذ از نوع بدافزار است که به سیستم عامل هدف دسترسی سطح بالا پیدا میکند، در حالی که به نظر میآید در حال انجام کار مناسب و مورد نیاز است. در معماری امنیتی رایانه، اسب تروا لایه بیرونی فریبنده و به ظاهر بیخطر و حتی مفیدی است که با فریب کاربر میکوشد به سیستم و اطلاعات او دست یابد. «تروجان» توسط دانیل ادواردز کارشناس آژانس امنیت ملی ایالات متحده آمریکا (NSA ) انتخاب شد.
3- نام یونان برای ما تداعیکننده داستان حمله اسکندر مقدونی به ایران هم هست.4 قرن پیش از میلاد هنگامی که اسکندر لشکرکشی کرد، دو سردار هخامنشی به نام «جانوسیار» و «ماهیار» به ایران خیانت کردند اما پس از پیروزی اسکندر توسط خود او به دار کشیده شدند. قاآنی ضمن یادآوری این خیانت میگوید «رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن-
یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن/ ناجوانمردی است چون جانوسیار و ماهیار- یار دارابودن و دل با سکندر داشتن/ یا اسیر حکم جانان باش یا در بند جان- زشت باشد نوعروسی را دو شوهر داشتن». کارآمدترین حربههای دشمن هنگامی کارگر واقع میشود که پای غفلت و خوشخیالی و سهلاندیشی (مانند اهالی تروا) و یا خیانت جانوسیارها و ماهیارها در میان باشد.
4- جاسوسان، تروریستها و گروگانگیرهای حرفهای، شگرد مشترکی دارند؛ پنهان شدن پشت فرد گروگان یا میان مردم به نحوی که اصلا شناخته نشوند و در صورت شناخته شدن، امکان برخورد با آنها دشوار باشد. نفوذیها معمولا با «متن» همرنگی و استتار میکنند تا شناسایی نشوند، در حاشیه امن خرابکاری یا جاسوسی کنند و آسان از معرکه بگریزند. منافقین نیز همین گونهاند. همرنگ مردم میشوند و به نام آنها حرف میزنند، در حالی که ذاتا دشمن منافع و امنیت و آرامش مردمند. معمولا ضربات کاری را همینها در اثر غفلت پدید آمده میزنند. آنچه ظرف چند روز اخیر در قالب مصادره به مطلوب نارضایتی اقتصادی مردم و تبدیل آن به اغتشاش و بیثباتی مطلوب دشمنان ملت ایران رخ داد، در همین چارچوب قابل ارزیابی است؛ هرچند که فتنهگری و شرارت اخیر قطعا به فضل الهی، بصیرت مردم و تدبیر مسئولان، اسباب اقتدار ملی خواهد شد.
5- در سال 88 چند ماه طول کشید تا آشوبگران نیابتی نقاب از چهره برداشتند، شعارهای رسوایی مانند «نه غزه نه لبنان» (سفارش ویژه سایت وزارت خارجه رژیم صهیونیستی) و «انتخابات بهانه است- اصل نظام نشانه است» دادند، روی نام اسلام در عبارت جمهوری اسلامی خط کشیدند و عاقبتالامر به ساحت امام حسین(ع) هتاکی کردند. آنها این بار در همان آغاز شعار «نه قرآن نه اسلام، هر دو فدای ایران»! دادند، از تروریستهای تکفیری با شعار «سوریه را رها کن» جانبداری کردند، به مساجد و حسینیهها و اموال عمومی و مغازهها و خودروهای مردم حمله کردند، آدم کشتند و ناامنی ایجاد کردند. اما با این وجود چرا بعد از معلوم شدن حقیقت ماجرا، برخی رسانههای زنجیرهای متهم در فتنه 78 و 88، دیروز به جای انتشار تصاویر خرابکاری و آدمکشی و تخریب اموال عمومی و خصوصی توسط عناصر آشوبطلب، به این رفتار ضد امنیت ملی، لباس «اعتراض مدنی» پوشاندند و خواستار رسمیت بخشیدن به آن شدند؟!
6- طیفی از همین مدعیان اصلاحطلبی ابتدا، تجمع اعتراضی مالباختگان در مشهد را به دروغ به رقبای سیاسی نسبت دادند، اما برخی رسانههای مدعی حمایت از دولت یا حامی جریان فتنه، از اقدامات تشنجآفرین بعدی و تبدیل اعتراض معیشتی مذکور به اغتشاش ضدامنیتی و سیاسی استقبال کردند. چنانکه سایت - کانالهایی مانند آمدنیوز و کلمه سعی کردند اعتراض اقتصادی را مصادره به مطلوب کنند. این رسانهها که توسط مشاور فراری یکی از سران فتنه و برخی عناصر خارجنشین گروهک ملی مذهبی و حزب مشارکت و حضور پررنگ بهائیها اداره میشوند، در انتخابات، تظاهر به حمایت از دولت میکردند اما اکنون آشکار شده اولویت آنها، زدن نظام است هرچند که نقاب حمایت از دولت، از چهرهشان بیفتد. همینها زمانی به صراحت و وقاحت گفتند، دولت را درحد رحم اجارهای و کاتالیزور (تسریعکننده) گذار از انقلاب و نظام اسلامی قبول دارند نه بیشتر.
7- به یاد داریم از وزیر دولت اصلاحات گرفته تا معاون وزیر و چند نماینده مجلس و مدیر بانکی و گلّهای از روزنامهنگاران مدعی اصلاحطلبی، پس از خیانتهای متعدد از کشورگریختند و در آمریکا و انگلیس و فرانسه پناه گرفتند. اما همتیمیهای آنها در داخل بیکار نشستهاند؟ آیا نمیتوان احتمال داد همین طیف مغفول، همچنان در برخی مراکز تصمیمگیر و تصمیمساز حضور داشته باشند؟ از یک طرف مدیران را به بیعملی بکشانند یا مشورت گمراهکننده بدهند و از طرف دیگر، مردم را ناراضی و ناامید کنند که مقدمه سربازگیری دشمن است.
8- خداوند در آیه 88 سوره نساء با عتاب میفرماید «فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَالله أَرْکَسَهُم بِمَا کَسَبُوا... شما را چه شده که درباره منافقان دودسته شدهاید، در حالی که خدا آنان را به خاطر آنچه انجام دادند ، وارونه و سرنگون کرده است؟». به تعبیر حکیمانه امام علی(ع) در غررالحکم «مَنْ نَامَ عَنْ عَدُوِّهِ أَنْبَهَتْهُ الْمَکَایِد» و «مَنْ نَامَ عَنْ نُصْرَهًِْ وَلِیِّهِ انْتَبَهَ بِوَطْأَهًِْ عَدُوِّه». هر کس نسبت به دشمن خواب باشد، نقشهها و نیرنگها او را بیدار میکند. و هر کس از یاری مولای خود غفلت کند و خواب بماند، با لگد دشمن بیدار میشود. عدم مرزبندی با دشمن پنهان، غفلت از نقشههای او و عدم تبعیت شایسته از مولا و مقتدا، دیر یا زود میوه تلخ میدهد.
9- رهبر حکیم انقلاب بارها مشفقانه از دولتمردان خواستند مرزبندی با جریان فتنه و یاغیان علیه قانون را به عنوان خط قرمز نظام (جمهوریت و اسلامیت) حفظ کنند، چنانکه 5 شهریور 93 فرمودند «علائق اعضای دولت به برخی جناحهای سیاسیاشکالی ندارد اما دولت و اعضای آن نباید اسیر جناحبندیها شوند. در موضوع جناح بندیهای سیاسی همواره تأکید بر رفاقت و اُنس با یکدیگر است اما در برخی موارد هم مسئله متفاوت است و باید حتماً خطوط قرمز و خطوط فاصل رعایت شوند. مسئله فتنه و فتنهگران، از مسائل مهم و از خطوط قرمز است که آقایان وزرا باید همانگونه که در جلسه رأی اعتماد خود بر فاصله گذاری با آن تأکید کردند، همچنان بر آن پایبند باشند». متاسفانه بعضا این هشدار مهم مورد غفلت واقع شد و این در حالی است که نسبت طیف فتنه با دولت جمهوری اسلامی، بدتر از حکایت مجنون و شتر ناهمراه وی است؛ فتنه گران گرای تحریمهای فلجکننده را به دشمن دادند، حال آنکه دولت شعار رفع تحریمها را سر دست گرفته بود. و دولت منطقا باید به حل مشکلات اقتصادی اهتمام میکرد، در حالی که فتنه گران ناراضی و ناامید کردن مردم را لازمه بازسازی نقشه شکست خورده خود میدیدند.
10- فلان کانال تلگرامی 2سال است به نیابت از سرویسهای جاسوسی، عملیات روانی میکند و میلیشیای شستوشوی مغزی شده تربیت مینماید اما اکنون که وارد فاز دعوت به ترور و تخریب شده و شیوه ساخت بمب دستی آموزش میدهد، تازه وزارت ارتباطات به صرافت میافتد کاری بکند. اما از آن سو مدیر تلگرام مقاومت میکند و مانند مهره گوش به فرمان سرویسهای جاسوسی، ماندن پای کانال کذایی را به 40 میلیون کاربر ایرانی ترجیح میدهد! آیا اهمیت میلیشیا پروری شبکههای مجازی، کمتر از آموزش ساخت بمب دستی است؟!
11- رو شدن دست گردانندگان کانالهای مذکور در حالی است که گردانندگان آنها در انتخابات ریاست جمهوری، خود را حامی دولت جا میزدند و با همین پوشش منافقانه اقدام به دروغپراکنی، جعل سند و شانتاژ علیه سران نظام، مجلس خبرگان، شورای نگهبان، قوه قضائیه، سپاه پاسداران و رهبری کردند. عجیب اینکه وزیر اطلاعات 18 مرداد امسال در پی تشدید اعتراضها گفته بود «به مرتبطین کانال […] تذکر دادیم و اقدامات در زمینه ایجاد جنگ روانی علیه این کانال راه افتاده است»! چرا در طول 2 سال اخیر با شبکه رابطین و مرتبطین این کانالهای ضدانقلابی برخورد نشد؟ وچرا در تمام این سالها درباره راهاندازی شبکه ملی اطلاعات کوتاهی شد تا اتاق مدیریت فضای مجازی به خارج کشور منتقل شود و اسباب شبیخون دشمن فراهم گردد؟ دشمنی که سر جنگ نظامی و اقتصادی و تحریم و ترور داشت، چگونه این حوزه را از تحریمها استثنا کرد؟!
12- شست و شوی مغزی از انسانها، آدم آهنی و ربات میسازد؛ منفعل و کنترل شونده از راه دور. مجله نیوزویک خرداد 96 گزارشی هشدارآمیز درباره سرنوشت دموکراسی منتشر کرد. در تصویر روی جلد، شهروندان در حالی که هرکدام سرشان به گوشی گرم است و غرق در فضای مجازی هستند، به سمت مرکز رایگیری میروند. سؤال نیوزویک این بود؛
HOW BIG DATA IS CORRUPTING DEMOCRACY?. چگونه اطلاعات و دادههای عظیم، دموکراسی را فاسد و خراب میکند؟». و در پاسخ تیتر زده بود:
«BRAIN WASHED شستوشوی مغزی»! چند ماه بعد، مجله اکونومیک گزارش صفحه اول خود را به تیتری مشابه اختصاص داد: «شبکههای اجتماعی، تهدیدی برای دموکراسی».
13- شست و شوی مغزی و تحمیق یعنی اینکه یک شبکه درهم تنیده تلگرامی، اینستاگرامی و توئیتری، در انتخابات از مخاطبان بخواهند به فلان نامزد رای بدهند اما چند ماه بعد از پیروزی همان نامزد، از گارد اعتراض به عملکرد اقتصادی دولت وارد شوند و سپس افراد را به آشوب بکشانند!البته اکثریت قریب به اتفاق مردم با وجود اعتراض به حقی که به برخی سوء مدیریتها و کم کاریها دارند، به این تحمیق تمکین نکردند و تجمعات فرصتطلبانه، چند ده یا حداکثر چند صد نفره برگزار شد. اما نکته جالب و توهین بعدی به شعور مخاطبان در همین بزرگنمایی و کوچکنمایی شعبده بازان مجازی قابل رصد است. این روزها در شهرهای مختلف راهپیماییهای چند ده و چند صد هزار نفری با شکوهی به مناسبت حماسه 9 دی برگزار شد که هیچ بازتابی در رسانههای کذاب مجازی نداشت اما تجمعات بزن دررویی چند ده نفره در فلان شهر را به شکل کاریکاتوری آب و تاب دادند.
14- طبقات پایین پشتیبان واقعی کشور و نظام در روزهای سخت بودهاند اما بعضا مطالبات بحق آنها مغفول مانده است. رهنمود امیر مومنان درنامه 53 نهجالبلاغه باید نصب العین دولت، مجلس و دستگاه قضایی در همه تصمیمات و مدیریتها باشد: « دوست داشتنی ترین چیزها در نزد تو باید ، در حق میانه ترین، و در عدل فراگیرترین، و در جلب خشنودی مردم گسترده ترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص را از بین میبرد، امّا خشم خواص را خشنودی همگان بی اثر میکند. خواصّ همواره باری سنگین بر حکومت تحمیل می کنند و در روزگار سختی یاریشان کمتر، و در اجرای عدالت از همه ناراضی تر، و در خواسته هایشان پافشارتر، و در عطا و بخششها کم سپاستر، و به هنگام منع خواستهها دیر عذر پذیرتر، و در برابر مشکلات کم استقامتتر می باشند. در صورتی که ستون استوار دین، و اجتماعات پرشور مسلمین، و نیروهای ذخیره دفاعی، عموم مردم هستند، پس به آنها گرایش داشته واشتیاق تو باید به سوی آنان باشد.
ورود ترامپیسم به عرصه بین الملل در سال 2018
علیرضارضاخواه در خراسان نوشت:
حضور ترامپ در مسند ریاست جمهوری آمریکا، اتفاقی بود که بیش از هر چیز دیگری تحولات سیاسی در عرصه بین الملل را در سال گذشته میلادی تحت تاثیر قرار داد. با این حال بنا بر سنت دیپلماسی کاخ سفید سال دوم حضور در قدرت را می توان سالی دانست که برنامه های اصلی سیاست خارجی روسای جمهور کلید می خورد.روزنامه گاردین در گزارشی در همین زمینه می نویسد:"تأثیری که ریاستجمهوری دونالد ترامپ بر روابط بینالمللی میگذارد، احتمالا برای چندین نسل مورد مطالعه قرار خواهد گرفت اما هم اکنون مسئله این است که در وهله اول ما چطور از ریاستجمهوری او جان سالم به در بریم". به نوشته این روزنامه کارشناسان سلاحهای هستهای ، اکنون بیش از هر زمان دیگری این شوخی نگرانکننده را تکرار میکنند که کمکم باید به فکر سکونتگاهی در خارج از شعاع انفجار یک بمب هستهای در شهر واشنگتن باشیم. برخی از خطراتی که ریاستجمهوری ترامپ ایجاد کرده، به هر ترتیب در حال تشدید هستند. با وجود آن که دولت قبلی آمریکا مناقشه با کره شمالی را تحریک نکرد اما عوامفریبی بیمارگونه ترامپ سیر نزولی منتهی به جنگ در آسیا و غرب آسیا را تشدید کرده و این در حالی است که از طرف دیگر، بیتوجهی او به تغییرات آبوهوایی یک مانع جدی بر سر راه نجات کره زمین است؛" در ادامه نگاهی خواهیم داشت به مهم ترین مسائل دیپلماسی آمریکا در سال جدید میلادی.
کره شمالی
باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکا در تنها دیداری که با دونالد ترامپ داشت، به او درباره تهدید برنامههای تسلیحاتی کره شمالی هشدار داد. کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی هم اکنون در مسیر ساخت یک موشک بالستیک مجهز به کلاهک هستهای قرار گرفته است. ترامپ کمی بعد از آن توییت کرد: این اتفاق نخواهد افتاد. با این حال این اتفاق تا حد زیادی افتاد. اکنون این احتمال زیاد وجود دارد که پیونگیانگ صاحب یک بمب هیدروژنی و احتمالا موشکی که قادر به رسیدن به واشنگتن است، باشد اما ترامپ به نوبه خود آتش این رویارویی قریبالوقوع را با مطرح کردن کنایههای تند علیه رهبر کره شمالی از جمله "مردک موشکی" و "چاق و کوتوله" به همراه تهدیدهایی نظیر "نابودی کامل کره شمالی با آتش و خشم" شعلهور کرد. رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه دولت وی در دو نوبت از پیشنهاد گفتوگو با کره شمالی صحبت کرد که ترامپ و کاخ سفید به این پیشنهاد او واکنشی تحقیرآمیز نشان دادند و حتی عملکرد تیلرسون در سمت وزیر امور خارجه آمریکا نیز زیر سوال رفت. ناظران کرهشمالی مدتی است که در حال ارزیابی احتمال بروز یک جنگ با این کشور در ماههای آینده بوده اند و دستکم یکی از کارشناسان این شانس را ۵۰ درصد اعلام کرده است.
چین
ترامپ در ارتباطش با حکومت چین دو هدف اصلی را مدنظر دارد که عملا در تناقض با یکدیگر هستند. او از یک طرف میخواهد دستور کار مشهور به "اول آمریکا" را در خارج نیز به پیش ببرد و در این زمینه یک ارتباط تجاری به نفع آمریکا برقرار کند و در سمت دیگر تلاش میکند کمکهای بیشتر پکن را در افزایش فشار بر کره شمالی به دست آورد. این که این تناقض چطور قرار است به خودی خود حل شود و این مسئله که کدام یک از این دو هدف بر دیگری اولویت دارد، اصلیترین مسئله راهبردی شمال شرق آسیا خواهد بود. تصمیم دولت چین برای آن که کمپهای آوارگان احداث کند، نشان میدهد که این کشور هماکنون برنامهریزی برای سقوط حکومت در پیونگیانگ و جنگی ویرانگر در شبهجزیره کره را آغاز کرده است.
ایران
تخاصم با ایران یکی از اصلیترین عناصر سیاست خارجی ترامپ است. این دشمنی از یک طرف در تمایل او برای نابود کردن میراث سیاست خارجی باراک اوباما در ارتباط با توافق برجام خود را نشان میدهد. ترامپ در ماه اکتبر از تایید این توافق سرباز زده و تهدید کرده است که در اواسط ماه ژانویه به کلی این توافق را از بین میبرد. به این منظور او تنها نیاز دارد که فرمان لغو تحریمها را امضا نکند تا راه برای اجرای دوباره تحریمها هموار شود. این کار دولت ترامپ آمریکا را در مسیر تقابل با ایران قرار خواهد داد؛ در حالی که نشاندهنده بیتوجهی او به همپیمانان سنتی این کشور در اروپا خواهد بود و در عین حال او را هرچه بیشتر به کسانی نظیر بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی، محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان و محمد بن زائد، ولیعهد ابوظبی به عنوان کسانی که مصمم به مقابله با نفوذ ایران در خلیجفارس هستند، نزدیک خواهد کرد.تحلیل گران معتقدند: در سال ۲۰۱۸ آمریکا مطمئنا در تلاش برای مهار نفوذ ایران تهاجمیتر عمل خواهد کرد. همه اعضای تیم امنیت ملی دونالد ترامپ افراد تندرو و جنگ طلب نسبت به ایران هستند. سوال این است که آیا آن ها رویکرد سوزاندن تدریجی ایران و آسیب زدن به این کشور از راههای نیابتی را در پیش خواهند گرفت یا گزینه تقابل تمامعیار را انتخاب خواهند کرد.
سوریه
علی رغم این که واشنگتن تصمیم گرفته است حضور نیروهایش در سوریه را تداوم بخشد اما محور ترامپ-نتانیاهو-سلمان هیچ برنامه واقعی و طولانی مدتی در این کشور ندارد. هدف اصلی واشنگتن در سوریه را می توان در چارچوب سرزمین سوخته و تداوم آشوب تحلیل کرد. با این حال روند تحولات داخلی و میدانی بیانگر این است که با تداوم پیروزی های ارتش سوریه و نیروهای مقاومت بحران امنیتی این کشور تا سطح زیادی در سال آینده حل و فصل خواهد شد. آمریکا تلاش می کند از حضور نظامی خود در سوریه برای سازمان دهی گروه های مخالف جهت پیشبرد اهداف سیاست خارجی اش بیشترین بهره را ببرد.
روسیه
در تیم ترامپ وحدت نظر کمتری در قبال روسیه وجود دارد. در حقیقت ترامپ نظرش اعطای امتیازاتی به روسیه با هدف بهبود روابط با ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور این کشور است اما این رویه مغایر با نظر تقریبا همه مقامهای ارشد تیم اوست. جیمز ماتیس و رکس تیلرسون، وزیران دفاع و امور خارجه آمریکا به دنبال تحت فشار قرار دادن ترامپ بودهاند تا او بپذیرد که هیچگونه کاهشی در تحریمها علیه روسیه و همچنین گرم شدن روابط دیپلماتیک با این کشور تا زمانی که روسیه از اوکراین عقب نشینی کند، رخ نخواهد داد. پیشبینی میشود که در سال ۲۰۱۸ یکی از این دو اتفاق رخ دهد؛ یا ترامپ تیمش را بازنگری و گزینههای حامی روسیه را جانشین ماتیس و تیلرسون میکند؛ یا پوتین در دوره جدید ریاستجمهوری خود به میزان چشمگیری روابطش با ترامپ تیره خواهد شد. به هر ترتیب، این احتمال که دو کشور از مسیر خلع سلاح فاصله بگیرند و مجدد درگیر رقابت تسلیحاتی بشوند، وجود دارد؛ حتی اگر این دو رهبر همچنان دوستان هم باقی بمانند، هر دوی آن ها سلاحهای هستهای را ضامن قدرتشان میدانند.
اروپا
امید دولت انگلیس به ایجاد روابط فوق ویژه با واشنگتن در دوران بعد از برگزیت با توجه به شخصیت ترامپ کمرنگ شد. اقدامات اسلامهراسانه رئیسجمهور آمریکا و حملاتش به سیاست انگلیس سبب شد که ترزا می گزینه دیگری به جز انتقاد علنی از او نداشته باشد که در عین حال عصبانیت ترامپ را در پی داشته است. در این میان وجود یکسری اختلافات عمیق بر سر ایران، کرهشمالی و تغییرات آبوهوایی موجب شده که رهبران اروپا شامل امانوئل ماکرون و آنگلا مرکل در قبال مسائل جهانی مسیری را که هرچه بیشتر از آمریکا مستقل باشند، در پیش بگیرند. انتظار میرود که این واگرایی هرچه بیشتر گسترش یابد. به هر حال قابل پیش بینی است که سال 2018 شاهد افزایش تنش های بین المللی، افزایش روند واگرایی و رشد ناسیونالیسم افراطی و همچنین کاهش تاثیر گذاری نهادهای بین المللی خواهیم بود. در سال 2018، چارچوب بندی عصر پسا آمریکایی با ورود ترامپیسم در عرصه بین المللی روند سریع تری به خود می گیرد.
حق انحصاری خیانت!
صادق فرامرزی در وطن امروز نوشت:
وقت آن رسیده است که بدون اما و اگر و حدس و گمان، آنچه مشهود است را بیان کرد. حالا واقعیت آن است که حجم انباشتی ناشی از مطالبات اولیه برآورده نشده طبقات محروم، موجی از اعتراضات را آغاز کرد، اعتراضاتی که هر چند با گلایههای اقتصادی شروع شد اما بنا بر رسم نامیمون سیاست ایران مجالی برای یک رادیکالیسم و خشونت از سوی نیروهای طردشده را فراهم آورد. آنچه در نزدیک به یک هفته اتفاق افتاد دیگر شباهت چندانی به یکدیگر ندارد، مطالبه مسالمتآمیز اقتصادی تبدیل به آشوبهای پراکنده و خشونتباری شده که در آن میتوان هر صدایی را جز مطالبه خواستههای طبقات محروم یافت. آنچه ملموس است دیگر نه یک واکنش اعتراضی که یک کنش ساختارشکنانه است، موجی از اعتراضات کور که در یکسوی آن شعارهای ارتجاعی «زنده باد رضاشاه» به گوش میرسد و در سوی دیگر خسارات فراگیری است که اموال و آسایش عمومی را به نابودی کشانده. اگر بخواهیم تمام آنچه به وقوع پیوست را در یک عبارت توضیح دهیم ناگزیریم بگوییم بذر اعتدال میوه بیعدالتی را تقدیم جامعه کرد و سم بیعدالتی راه را برای تکرار خشونتی فراگیر فراهم کرد.
آنچه آغاز شد نه اتفاقی غیرقابل پیشبینی بود، نه پای «دسیسه» در میان بود و نه خبری از «ستاد رقیب»، آنچه رخ داد نمونهای تکراری از اعتراضات به حجم شکافهای ایجادشده در دوران زمامداری یک دولت بود، اقدامی که سابقا و با شکلی مشابه در دهه70 نیز رخ داده بود، اتفاقی که پیشبینی رخدادش نه نیاز به چشم بصیرت داشت و نه هشدار یک پیشگو، کافی بود دولتمردان نگاهی به کاهش مشارکت مناطق حاشیهنشین در انتخاباتهای اخیر و غلبه داشتن رای رقبا در بین بخش مشارکتکننده بیندازد تا اطمینان یابند هیچ عاملی به اندازه حس «محرومیت نسبی» یک جمعیت را آماده مطالبهگری نمیکند. اما آنچه در واقع اتفاق افتاد چیزی خلاف این را نشان میداد، بستن چشم روی واقعیت ناگوار طبقات محروم، منسوب کردن اعتراضات به توطئه ستادهای رقیب- چنانکه این اشتباه محاسباتی یک بار دیگر مانع توجه به اعتراضات معدن یورت شده بود- و عواملی از این دست آن نتیجهای را داد که امروز شاهدش هستیم.
واکنشهای صورت گرفته از جانب فعالان سیاسی اصلاحطلب در روزهای اخیر هر چند تعجبآور به نظر میآید اما خود گویای نگاه اشرافی داشتن به مسائل ملی حتی در بعد بحرانآفرین آن است. سخنان محسن هاشمی در محکوم کردن اردوکشیهای خیابانی در حالی که خانواده خود او یکی از رهبران بحرانساز اردوکشی سال 88 بودند، موضع محمدعلی نجفی که سابقه حضور در ختم انسان زنده برای برافروختن آتش اردوکشیهای سال88 را دارد، تحلیلهای برخی نویسندگان اصلاحطلب از جمله حمیدرضا جلاییپور در نسبت دادن اردوکشیهای ساختارشکن به اردوگاه رقبای انتخاباتی، توصیه عارف به جوانان برای جلوگیری از تبدیل مطالباتشان به وسیلهای برای سوءاستفاده مقامات آمریکایی و مواردی از این دست هر چند در بطن مستتر خود محکومیتی غیرمستقیم نسبت به وقایع فتنه 88 دارد اما جلوهای عیان از خوانش «اشراف سالارانه» نسبت به هنجارشکنی و اردوکشی خیابانی را داراست.
هشدارهای موکد نسبت به سوءاستفاده مقامات و رئیسجمهور آمریکا از آشوبهای خیابانی شبهای گذشته بیش از هر چیز این سوال را به اذهان متبادر میکند که آیا سران اصلاحطلب نسبت به سوءاستفاده مقامات وقت آمریکایی در جریان اردوکشیهای ساختارشکنانه و شعارهای رادیکال در سال88 بیاطلاع بودهاند؟! بدون هیچ شک و تردیدی جواب منفی است و آنچه واقعیت دارد آن است که اشراف حتی خیانت کردن و پاس گل دادن به اجانب را نیز حق انحصاری خود میدانند، آنها مخالف رادیکالیسم و هنجارشکنی نیستند بلکه صرفا رادیکالیسمی را محکوم میکنند که در آن شعارهای ساختارشکنانه جایگاه آنان را نیز تهدید کند، آنان خشونت را رد میکنند اما خشونتی که در راستای قدرتیافتنشان باشد را آنچنان تقدس میبخشند که خشونتطلبی هتاکانه و ساختارشکنانه مساوی «خداجویی» نیز باشد، آنان خود را مردان قانون معرفی میکنند اما قانونی که باعث انتقال قدرت از آنان به سوی گروهی دیگر را فراهم میکند به بدویترین شکل ممکن زیر پا میگذارند!
تقسیم مردم به «مردم درجه یک» و «مردم درجه 2» نهتنها مولد شکافهایی از قبیل آنچه مشهود است میشود، بلکه تضادهای گفتمانی و استانداردهای دوگانهای خلق میکند که این روزها شاهد آن هستیم. نگاه اشرافسالارانه همانقدر اشراف را در مرکز تفسیر و تبیینهای خود و شاخصگذاری برای تایید یا رد امور قرار میدهد که واکنشهای اردوکشان سال 88 به اردوکشیهای اخیر را دوگانه و غیرمنطقی کرده است. آنان که گاهی سوءاستفاده و همنوایی مقامات ایالات متحده، شیوخ عرب منطقه و سران رژیم صهیونیستی را بازی تبلیغاتی رقبا علیه خود میدانستند و امروز منادی هشدار برای جلوگیری از این سوءاستفاده شدهاند، مفاهیمی همچون مردم را نیز در نسبت به موقعیت و منافع خود تفسیر میکنند؛ مردم درجه یک مردمی هستند که در راستای منافع اشراف اقتصادی- سیاسی هرگونه ساختارشکنیشان مباح اعلام میشود و مردم درجه 2 مردمی هستند که حداقل خواستههای اقتصادیشان هم نهتنها مشروع شناخته نمیشود که حاصل توطئه تفسیر میشود تا نتیجه آن شکلگیری خشونت عیانی باشد که در سایه عدم واکنش صحیح نسبت به مطالبات ایجاد شده است. خشونتهای حاصل از اردوکشیهای اخیر هر چند بزرگترین قربانیاش باز هم مردم محروم و مستضعفی هستند که مطالبات بحقشان پس از این بیش از سابق با عینک «تهدید امنیتی» نگریسته میشود اما خود فرصتی بود که از دل اشرافسالاری حاکم بر رفتار نهادهای سیاسی شکل گرفت، چرا که اشرافیت رفع محرومیت را نیز در گسترش تبعیض میجوید و غالب جنبشهای اجتماعی بیش از آنکه واکنش به محرومیت باشند واکنش به تبعیض بودهاند. مردم حتی محرومیت را نیز در سایه عدالت میتوانند تحمل کنند اما بهبود معیشتی که موازی با تبعیض باشد را نمیتوانند برای خود مسالهای حلشده تفسیر کنند. ریشه آشوبهای ساختارشکنانه و شکلگیری موجی از خشونتطلبی دیر یا زود همچون باقی بحرانهای حاصل شده خشکیده خواهد شد اما آنچه میماند نگاهی است که فضا را برای چنین رادیکالیسم سیاسیای هموار میکند، نگاهی که برخی حقوق اولیه معیشتی مردم را برآورده نمیکند اما برای خود حق انحصاری خیانت و ساختارشکنی را محفوظ نگه میدارد!
آشوب و اغتشاش برای جبران شکستهای راهبردی
دکتر یدالله جوانی در جوان نوشت:
حوادث، اعتراضات و در نهایت اغتشاشها و آشوبهای خیابانی در چند روز گذشته در تهران و برخی دیگر از شهرهای کشور، از ابعاد و زوایای مختلف قابل بررسی است. فهم دقیق ماهیت این وقایع، به حل مسائل کشور کمک کرده، راههای دخالت بیگانه در امور داخلی ایران را مسدود میسازد. بنابراین اولویت اول مسئولان کشور، دستگاههای متولی نظم و امنیت، نخبگان و جریانهای سیاسی، تمرکز بر درک درست از چیستی و چرایی این حوادث است. با توجه به همین مطلب راهبردی، به چند نکته اشاره میشود:
1- اعتراضات گروههایی از مردم در تهران و یا دیگر شهرها به خاطر مشکلات مالی و اقتصادی یک امر کاملاً طبیعی و رایج در تمامی کشورهای دنیا است. بدیهی است که مسئولان باید صدای این معترضان را شنیده، به تناسب ماهیت موضوع مورد اعتراض، برای حل مشکل معترضان تلاش کنند و آنان را نسبت به حل مشکلشان امیدوار سازند. برای مثال، مشکلاتی که برخی از مؤسسات مالی – اعتباری برای تعدادی از مردم پدید آوردهاند، این بخش از مردم را به شدت نگران آینده سرمایه خود ساخته است. مسئولان مربوط باید در تعامل سازنده با این افراد، آنان را نسبت به تأمین پولشان از سوی دولت در یک دوره زمانی امیدوار سازند.
2- بررسیهای اولیه نشان میدهد که آشوبها و اغتشاشات در تهران و دیگر شهرها، ماهیتی کاملاً متفاوت از اعتراضات به خاطر مشکلات مالی و اقتصادی دارد. به عبارت دیگر، اغتشاشگران کسانی متفاوت از ناراضیان وضعیت سخت اقتصادی و معضلات معیشتی هستند. باید ماهیت این افراد و عقبه آنان را به درستی شناخت. در طول سالهای گذشته و ماههای اخیر، هر از چندی تجمعات اعتراضی به خاطر مسائل صنفی، عدم پرداخت حقوق و یا به خاطر احساس مالباختگی سپردهگذاران در مؤسسات مالی-اعتباری، انجام گرفته، لکن در هیچ یک از این تجمعات اموال عمومی به آتش کشیده نشده، پرچم ایران را به عنوان نماد ملی آتش نزدند، به حسینیهها و مساجد حملهور نشدند و شعارهای ساختارشکن سر داده نشده است. در گذشته این تجمعات موردی بوده و پس از مدتی بدون تبدیل شدن به خشونت، پایان یافته است. اما در روزهای گذشته ظرف 48 ساعت در دهها شهر کشور و از جمله در تهران، گروههایی با شعارهای خاص به اغتشاش و تخریب اموال عمومی پرداختند. سؤال این است که این گروهها و افراد چگونه با هم هماهنگ شدند؟ از کجا فرمان گرفتهاند؟ از کجا تحریک شدهاند؟
3- اسناد و مدارک نشان میدهد اتاق فرمان این آشوبها همانند اغتشاشات سال 88، در خارج از کشور قرار دارد. در قرارگاه اصلی این اغتشاشات، مثلث شوم امریکا، رژیم صهیونیستی، رژیم سعودی با مشاورت راهبردی پیر استعمار انگلیس خبیث قرار دارند. اظهار نظرهای این روزهای مقامات این کشورها در حمایت از اغتشاشگران، به وضوح عقبه اصلی آشوبگران را معرفی میکند. ترامپ از این اغتشاشات به گونهای به وجد آمده که ظرف 24 ساعت، سه مرتبه در توئیت خود از آشوبگران حمایت و آنان را به ادامه مبارزه با نظام ایران تشویق میکند!
4- فضای سایبر، کانالهای ارتباطی چون تلگرام، سایتهایی چون آمدنیوز، برخی از شبکههای اجتماعی ساخته شده در فضای مجازی، شبکه منافقین، سلطنتطلبها، تکفیریها و... ابزار و وسایل ارتباطی این قرارگاه آشوب با عناصر میدانی در ایران است. دعوتهای اصلی برای تجمع و آشوب در شهرهای مختلف در محلها و ساعتهای معین، از طریق همین ابزارها انجام شده است. بررسیهای دقیق نشان میدهد، 27 درصد هشتگهای تظاهرات در سراسر کشور، از کشور عربستان توئیت شده است.
5- اما نکته بسیار مهم، دلیل این نوع تحرکات و اقدامات مداخلهگرانه در امور ایران، از سوی کشورهای مذکور است. گر چه کشورهای مورد اشاره در 38 سال گذشته، همواره علیه ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی توطئه کردهاند؛ لکن دلیل تحرکات اخیر آنان، شکستهای راهبردی وارده بر این کشورها در منطقه غرب آسیا است. مثلث امریکا، رژیم صهیونیستی و رژیم آلسعود به همراه انگلیسیها، بازنده اصلی تحولات منطقه راهبردی غرب آسیا هستند. اکنون جمهوری اسلامی به بالاترین سطح نفوذ در منطقه دست یافته است. محور مقاومت بیش از پیش قدرت یافته، در پرتو این قدرت رژیم صهیونیستی و آلسعود احساس خطر برای بقا دارند. امریکاییها رویای سلطه بر جهان را از طریق سلطه بر خاورمیانه، بر باد رفته میبینند.
در چنین شرایطی است که این کشورها، تمام توان خود را به صحنه آوردهاند تا شاید بتوانند ثبات و آرامش ایران را بر هم زنند. تیلرسون، وزیر امور خارجه امریکا چند روز پیش، با صراحت اعلام کرد امریکا به دنبال تغییر رژیم ایران با کمک به عناصری در داخل ایران است! نکته بسیار قابل توجه، تلاش ترامپ برای تشدید ناآرامیها به زعم خود در ایران، از طریق ربط دادن مشکلات اقتصادی ایران با مواضع منطقهای جمهوری اسلامی است. وی در توئیت خود مینویسد: «شهروندان ایرانی از فساد حکومتی و اتلاف داراییهای ملت برای تأمین مالی تروریسم خارجی به تنگ آمدهاند!»
آقای ترامپ در حالی اینچنین به تحریک جوانان ایرانی میپردازد که، اکثریت قاطع ملت ایران به خوبی میدانند اگر جمهوری اسلامی هوشمندانه در منطقه عمل نمیکرد و مدافعان حرم به مبارزه قاطع با گروهکهای تکفیری - تروریستی همت نمیگماشتند، اکنون ایران وضعیتی به مراتب بدتر از سوریه و عراق پیدا کرده بود. بسیار روشن است که امریکاییها از طریق این آشوبها، میخواهند نفوذ و موقعیت منطقهای ایران را، با چالش مواجه سازند. با صراحت و قاطعیت میتوان گفت، در پرتو هوشمندی مردم و مسئولان کشور، این تیر امریکا و متحدینش به سنگ خورده، آنان آرزوی بیثباتسازی ایران را برای جبران شکستهای راهبردی خود در منطقه، به گور خواهند برد.
با زبان «شهروندی» با مردم سخن بگوییم نه زبان «شهریاری»
نعمتالله فاضلی در ایران نوشت:
در موقعیتهای آشوبناک یکی از مهمترین فعالیتهایی که نظامهای سیاسی و سازمانهای متولی نظم در جامعه برعهده دارند، شکل دادن نوعی نظام ارتباطی و گفتوگویی با جامعه و مردم است؛ نظام ارتباطی که بتواند به شیوههای مختلف افکارعمومی را آگاه و متقاعد سازد و نوعی «آرامش» و «همدلی» برمبنای گفتوگوی جمعی را شکل دهد. این نظام ارتباطی و زبانی برای جامعه ایران که در تمام دوره معاصر با اشکال گوناگونی از اغتشاش و اعتراضهای جمعی روبهرو بوده است، از اهمیت بسیاری برخوردار است. زبان همدلی و متقاعدکننده برای جامعه و نظم سیاسی ایران، هم راهبردی برای ایجاد رفاه است و هم راهبردی برای مواجهه با چالشها و بحرانهایی که همواره در جامعه وجود داشته است.
در ایران معاصر، چه در سالهای پیش از انقلاب و چه بعد از آن، همیشه کمابیش با نوعی کمتوانی در زمینه توانش زبانی نظام سیاسی روبهرو بودهایم. از این رو، باید در کنار تجزیه و تحلیل ناکارآمدیهای گوناگون ساختاری، به نحو دقیق درباره ناکارآمدی نظام ارتباطی و زبانی حاکم بر جامعه نقادانه اندیشید.
در اینجا ذکر چند نکته را فهرستوار ضروری میدانم:
1. لازمه هر «نظام زبانی» وجود دایره واژگان و مفاهیمی است که بتواند بیانکننده واقعیتها و ضرورتهای موجود در جامعه باشد. در چهل سال گذشته، ما در حالی که بهطور جدی درگیر تحولات ارزشی و شکلگیری خواستهای عمومی جدید بودیم اما زبان سیاسی حاکمیت در ایران و گفتمان رسمی آن از مفاهیمی که بتواند این ارزشها و خواستهای جدید را توضیح دهد و آنها را به رسمیت بشناسد غافل مانده است یا اینکه از مفاهیم بازگوکننده این خواستها و نیازها مشروعیتزدایی کرده و آنها را با برچسب «مفاهیم سیاه» از گفتمان حوزه عمومی رسمی به حاشیه رانده است.
بهعنوان مثال در دهههای گذشته مفاهیم زن، جوان، دانشگاه، دانشجو، حاشیهنشینان، تحصیلکردگان، هنرمندان، هنر، شهر، شهرنشینی، رسانه، ارتباطات، غرب و بسیاری از مفاهیم دیگر در حالی که از مفاهیم مهم شکلدهنده زندگی واقعی مردم بودند، به شیوههای مختلف به منزله «مفاهیم مشکوک» یا «مفاهیم بیگانه» معرفی شدند!
همچنین در سالیان گذشته مفاهیم دموکراسی، آزادی، حقوقبشر و بسیاری از مفاهیم بنیادی دیگر یا به حاشیه رانده شدند یا اینکه تلاش شد تا معنایی بجز آن چیزی که خواست مردم بود به آنها اطلاق شود. در کنار این مفاهیم، ما حتی مفاهیم سادهتر مانند توسعه، رفاه اجتماعی، عدالت و مفاهیمی از این نوع را نیز دائماً یا به حاشیه راندهایم یا اینکه آنها را به شیوهای بهکار بردهایم که نتوانند جهان زندگی و آرزوهای واقعی همه گروههای اجتماعی را دربرگیرند.
همه اینها باعث شده است که زبان سیاست در ایران امروز با نوعی لکنت و گنگی رو به رو باشد. ما اگر بخواهیم نوعی نظم سیاسی واقعبینانه در جامعه شکل دهیم، باید همین مفاهیم را بهصورت شفاف و همگانی و دارای مشروعیت سیاسی کافی در گفتمان عمومی جامعه رواج دهیم و امکان سخن گفتن با این زبان را پذیرا شویم. بنابراین اگر زبان سیاسی ما گویای احساسات و نیازهای جامعه نباشد، بتدریج دچار بحران خواهیم شد که برخی از نمودهای آن را، این روزها در تجمعات اخیرمیبینیم.
2. نه تنها قلمرو واژگان زبان سیاسی باید واقعبینانه باشد، بلکه دستور زبان حاکم در گفتمان عمومی جامعه نیز باید دربردارنده نوعی دستور زبان دموکراتیک، گفتوگو محور، منصفانه و عادلانه باشد. زبان سلسله مراتبی و هرمی قدرت در جامعههای جدید فاقد توانایی ایجاد ارتباط همدلانه و مؤثر است.
در جامعه معاصر ایران همواره کمابیش در دورههای مختلف از نوعی دستور زبان امر و نهی و از بالا به پایین پیروی شده است.
در حالی که مردم، حکومت و سیاستمداران را صرفاً در حد نمایندگان خود برای انجام وظایف قانونی و برای تأمین نیازهای مادی و معنوی خود میدانند و آنان را بر مبنای قانون و قرارداد اجتماعی منصوبان خود میشمارند و انتظار دارند که سیاستمداران با زبانی شفاف و پاسخگو در حوزه عمومی با شهروندان سخن بگویند. اما ما همواره شاهد این واقعیت هستیم که سیاستمداران ما در سطوح مختلف این واقعیت را درنیافتهاند که باید با «زبان شهروندی» با مردم سخن گفت نه «زبان شهریاری».
نظام سیاسی در ایران امروز هنوز نتوانسته است «دستور زبان شهروندی» را جایگزین «دستور زبان شهریاری» کند. در نتیجه این چالش، بسیاری از مردم هنگام تماشای تلویزیون، گوش دادن به رادیو و خواندن مطبوعات رسمی از درک و فهم سخنان سیاستمداران ما دچار نوعی عجز و ناتوانی و گاهی سرخوردگی و حتی رویگردانی میشوند. گاهی شهروندان ما از خود میپرسند که آیا سیاستمداران ما برای مردم ایران سخن میگویند؟!
3. نظم سیاسی در جوامع معاصر نوعی نظم نمادین است که در این فضا «نظام ارتباطات» نقش کلیدی دارد. اما به نظر میرسد که سیاستمداران ما هنوز به اهمیت «زبان» در شکل دادن به نظم نمادین سیاسی آگاهی و وقوف کافی پیدا نکردهاند. از این رو، گاه زبان سیاسی را به ابراز احساسات و تبلیغات و نشانههای سطحی و ناکارآمد تقلیل میدهند. گاهی سیاستمداران، نظام ارتباطی و زبانی را به بامهربانی سخن گفتن، رعایت ادب و رعایت آداب تشریفات یا گاهی حتی به لبخند زدن تقلیل میدهند.
واقعیت این است که افکار عمومی و خرد جمعی به سادگی زبان اصیل، کارآمد، انسانی و واقعگرا را از زبان احساس، زبان پوپولیستی و زبان فریب و ناکارآمد تشخیص میدهد، چنانکه ما در دورههایی با این نوع زبان مواجه بودیم اما مردم فریب آن را نخوردند. بنابراین، این مردم نیستند که ممکن است فریب بخورند بلکه این سیاستمداران هستند که گاهی نمیتوانند به زبان اصیل سخن بگویند و از جامعه عقب میمانند.
در نتیجه، نوعی گسیختگی ارتباطی میان جامعه و نظام سیاسی شکل میگیرد. اگر بخواهیم نظم سیاسی پایدار داشته باشیم، باید به زبان پایدار بیندیشیم؛ زبانی که در مفاهیم اصلی زبان سیاسیاش واژگانی همچون، دموکراسی، آزادی، سیاست اجتماعی، زنان، جوانان، دانشگاه، شهر و... باشد و مفاهیم ناکارآمد را از حوزه عمومی خود کنار زده باشد.
تمنای رفتن
مهرداد عربستانی در شرق نوشت:
موضوع مهاجرت از کشور، امری همیشه حاضر در ذهنیت ایرانی است. حضور این موضوع چنان «طبیعی» است که سؤال مستقیم از تمایل یا آرزوی مهاجرت، معمولا با واکنش استفهامی شنونده مبنی بر بدیهیبودن پاسخ همراه است. وقتی هموطنی که مدتی خارج از کشور زندگی کرده به ایران بازمیگردد، معمولا از اولین پرسشهایی که با آن مواجه میشود، این است که «چرا برگشتی؟»؛ گویی برگشتن به وطن دلیل ویژهای نیاز دارد و برنگشتن پیشفرضی پذیرفتهشده است. آمار و ارقام موجود نیز نشان از تحقق و عملیشدن نسبی این آرزومندی در کشور دارد. اطلاعات موجود از مهاجرت تحصیلکردگان و حتی افراد بدون تحصیلات عالیه، اقدام به پناهجویی، اقدام برای اخذ اقامت و مهاجرت رسمی، اقدام گسترده برای تحصیل در خارج از کشور (با چشماندازی برای ماندن و کارکردن در کشور دیگر) و حتی تعداد ایرانیان شرکتکننده در لاتاری ویزای تنوع آمریکا (سال ٢٠١٥ شهروندان ایرانی رتبه چهارم را در بین حدود ٢٠٠ ملیت در این لاتاری داشتهاند)، همگی نشان از تمنا و رغبتی نسبتا بالا در کشور برای مهاجرت و ترک وطن، بهویژه در سنین جوانی و میانسالی، دارند. با سؤال بزرگ و هولانگیزی مواجه هستیم؛ چرا میخواهند در این کشور زندگی نکنند؟ منشأ این تمنا چیست؟ این تمنا به روشنی به معنای آرزوی بودن در جایی دیگر است و دال بر وجود احساس نارضایی و فقدانی است که سوژه ایرانی دنبال تسکین و پرکردن آن است. با نگاهی متأثر از سنت روانکاوی اجتماعی، سوژه انسانی موجودی آرزومند است. تمنا یا آرزو در ذات سوژه انسانی قرار دارد؛ تمنا و آرزویی که به سمت یک فقدان جهتگیری شده است ولی کدام فقدان است که سوژه ایرانی را به سمت خروج از مرزهای ملی و زندگی در کشوری دیگر میکشاند؟ ناامنی و جنگ؟ بیکاری و فقر؟ فجایع طبیعی؟ خشکسالی؟ ولی ایران نه جزء کشورهای ناامن است، نه فقیر و نه کشوری که دچار فجایع طبیعی در مقیاسی گسترده باشد که به جابهجایی عظیم جمعیتی منجر شود. حتی در قیاس با بسیاری از کشورهای دیگر، وضعیت امنیت و اقتصاد بهمراتب بهتر نیز هست. برخی قائل به این هستند که تصویر آرمانی کشورهای غربی که از خلال سینما و رسانههای دیگر القا میشود، در ایجاد این گرایش نقش مهمی دارد؛ تصویری که با دورزدن عقل انتقادی و مانند یک فانتزی، مردم را به سوی بهشتی خیالی میکشاند. بیتردید تصویر رؤیایی و پرزرقوبرق غرب میتواند موضوع تمنای هرکسی قرار گیرد که درجاتی از بیبهرگی را در زندگی واقعیاش تجربه میکند. اما حتی پذیرش اثرگذاری رسانهها و این تصویرسازی رؤیایی در تمایل در مهاجرت به غرب، پاسخ قانعکنندهای به سؤال ما نمیدهد. نکته اینجاست که همه کشورها و نهفقط ایران، در معرض چنین تصویرسازی رؤیایی از غرب قرار دارند؛ پس چگونه است که ایرانیان بیش از بسیاری از مردمان دیگر کشورها، از آن تأثیر میگیرند؟ به عبارت دیگر، جستوجوی علت این تأثیرپذیری باز هم ما را به سوی کنکاش در علل و عوامل مؤثر در «پذیرش» این فانتزی در میان ذهنیت ایرانی میکشاند. با فرضگرفتن اهمیت القای فانتزی «دنیای غرب»، حداکثر میتوان سؤال را اینگونه مطرح کرد که چرا این تصویر که امروزه تصویری است که در همه جا حاضر است، ایرانیان را بیش از بسیاری از مردمان دیگر میرباید؟ تحقیقات نشان میدهد احساسی از محدودیت یا محرومیت و «گیرافتادن»، در زیر این گرایش به ترک وطن وجود دارد؛ گیرافتادن در تکراری که راه حرکت رو به جلو و تحقق ارتقای اجتماعی و آرزومندی برای بهرهمندی و کامجویی از زندگی را میبندد. آرزوی کامجویی از زندگی و ارتقای اجتماعی سائقی مشترک بین همه انسانهاست و الزاما محدود به گروهها یا اقشار محرومتر نیست. اصولا احساس بیبهرگی احساسی نسبی و مقایسهای است که برایند تفسیر سوژه انسانی از وضع موجود و امکان و انتظار یا امید، نیل به وضعیتی «بهتر» است. اگر امیدی به برآوردهشدن این آرزومندی داخل مرزهای ملی نباشد، بدیهی است که این امید به سوی ورای این مرزها افکنده شود. بیتردید استدلالهایی نیز برای لزوم ماندن در کشور وجود دارد که عموما از موضعی متعهدانه و اخلاقی ادا میشوند؛ تعهدی برای ساختن و پیگیری رؤیا در کشور و تلاش برای بهبود قدمبهقدم شرایط زیست؛ استدلالهایی مبتنی بر ارزشهای ملی و دینی که احتمالا کمتر کسی در اهمیت آنها شبههای وارد میکند. ولی شاید از این جهت که این استدلالها فاقد پشتوانهای از یک فانتزی امیدبخش، یا تصویری رؤیایی هستند که خیال مردم را پر کند، فاقد قدرت جذبی هستند که یک فانتزی امیدبخش میتواند ایجاد کند.
میزان امید اجتماعی در داخل مرزهای ملی را شاید بتوان کلیدواژه فهم تمنای رفتن یا ماندن دانست. بعید است که بتوان امید اجتماعی را با تبلیغ یا موعظه درباره اهمیت امید ایجاد کرد. زمانی سوژه تفسیرگر آماده «پذیرش» امید است که نشانههای محیطی بهگونهای باشد که امکان وضعیتی بهتر و کامرواتر در آینده را برایش باورپذیر کند و به شکلگیری تصویر یا فانتزی امیدبخش و باورپذیری از آینده در داخل مرزهای ملی منجر شود.
اعتراض مردمی که فراموش شده بودند
جلال خوش چهره در روزنامه ابتکار نوشت:
همه تلاش مخالفان دولت که تنها چند ماه از شروع به کار دور دوم آن گذشته، زخم زدن بر امیدمردم بوده است. ناامید کردن مردم با انواع لطایف الحیل انجام شد تا به این وسیله آنان را از انتخاب خود سرخورده کنند.
مخالفان یا ساده اندیشانه و یا به عمد، مانع هرگونه اصلاح و تغییر در شریک شدن مردم در منافع عمومی شدهاند. آنان چنین نمایاندهاند که امید بستن به اصلاح و نوسازی ممکن نیست و هرچه هست بازی قدرت میان دو جناحی است که برای کسب موقعیت برتر در سهمبری از منافع رقابت میکنند.
سرانجام آنچه از سوی ناظران و دلسوزان در همه دو دهه گذشته هشدار داده میشد، سر باز کرد. این بار نه از سوی این جناح و آن جناح رقیب، بلکه از سوی مردمی که باور کردهاند؛ در میان هیاهوی رقابتها و توزیع منافع عمومی، نادیده گرفته شدهاند و یا نقش آنان به هیچ انگاشته شده است. واقعیت این است که هر دو جناح رقیب اصلاح طلب و اصولگرا در بروز اعتراضات اخیر غافلگیر شدند؛ همانگونه که در مراسم تشییع «مرحوم مرتضی پاشایی» خواننده پاپ، یا چرا دور برویم جنبش مردمی امداد رسانی به زلزلهزدگان کرمانشاه، همین وضع پیش آمد.
بیاعتمادی مردم ناشی از بحران هویتی است که برخی طیفها بر بدنه نظام سیاسی کشور طی سالهای متمادی و به ویژه ماههای اخیر تحمیل کردهاند. در تصور آنان مردم بخش زیرین جامعه هستند که در وضعی انفعالی به مثابه آبی هستند که در هر ظرفی شکل میگیرند. از این رو اگر مطالبات آنان نه تنها در بخش اقتصاد، بلکه فرهنگ، سیاست و اجتماع پاسخ داده نشود، اهمیت نخواهد داشت. اما همان دو یادآوری بالا زنگ هشداری بود برای همه آنانی که در معادله بازی قدرت، دچار فراموشی یا خوش خیالی شده بودند. نگاهی به جمعیت معترض و ساخت ترکیبی آنان به خوبی نشان میدهد که نسل جوان، فارغ از جدالهای کشدار و فرساینده سیاسی، مطالبات خود را میجوید. این مطالبات بیش از هرچیز به حق زندگی در چارچوب امنیت روانی، سامان سیاسی و اقتصادی، به رسمیت شناختن شئون طبقاتی و اجتماعی و تقویت امید به آینده اشاره دارد. در یک کلام؛ حق زندگی فارغ از دغدغههای جان کاهی که در رقابتهای جناحی یا نادیده گرفته شده و یا گم شده است.
مخالفان دولت در زخم زدن به امید مردمی که با احتساب همه نقاط قوت و ضعف رئیس دولت و کابینهاش، به نتایج برنامههایش در کوتاه و بلند مدت چشم دوخته بودند، آن اندازه خردمندی نداشتند که انتخاب حسابگرانه مردم، فرصتی است از سوی آنان به نظام سیاسی که خود را از کشمکشها و مجادلات کسالتبار جناحی خارج کند و در بستری از نگرش اعتدالی، چشمانداز روشن را پیش روی مردم قرار دهد. آنان بازی «همه یا هیچ» را برای منافع خود تعریف و دنبال کردند. نتیجه همان شد که در روزهای اخیر رخ داده است. مخالفان دولت اکنون باید به درستی دریافته باشند که سوزاندن ظرفیتهای نظام و سرخورده کردن مردم از امید به آینده، برای هیچ طرفی سود آور نیست؛ حتی مردمی که با اعتراضات خود فریاد زدند؛ ما هستیم و نباید فراموشمان میکردید.
اعتراضات اخیر به همان اندازه که میتواند برای منافع عمومی و نظام سیاسی هشدار دهنده باشد، فرصتی موقعیتساز است که اراده انجام اصلاحات لازم را در خدمت به نوسازی کشور بهکار گرفت. تنها در این صورت است که فرصت طلبان در بهرهگیری از اوضاع ناکام خواهند شد. هیچیک از مردم معترض نمیخواهد ایران به سرنوشت غمبار مردم سوریه، عراق، افغانستان، یمن دچار شود. ایرانیان ملتی هستند که آموختهاند در بزنگاههایی چنین که از در و دیوار بوی توطئه برای نابسامانی میآید، وفاق و همبستگی خود را در تمامیت کیان کشور حفظ کنند.
نباید به توطئهها از هر جنس و ترکیب مجال دوباره داد. ثبات گوهری است که در نابسامانی تحمیل شده به مردم منطقه خاورمیانه، در اختیار ملت ایران است. کافی است مردم معترض باور کنند که فریاد اعتراض آنان شنیده شده و پس از این مطالباتشان نادیده و یا فراموش نمیشود.